امین جوکار
آن مردی که برای نخستین بار وقتی در اهواز به پشت میکروفون گزارشگری فوتبال رفت، ایستاد و گفت: «فاروق فتاحی هستم، از آبادان.»؛ دیگر صدا ندارد.
فاروق فتاحی، دروازهبان نامدار فوتبال خوزستان در سال های قبل از انقلاب و گزارشگر دوست داشتنی صداوسیمای مرکز آبادان در دهههای اخیر، در زمستان سال 94 جان به جان آفرین تسلیم کرد.
به بهانه روز خبرنگار؛ چکیدهای از آخرین گفتوگوی مرحوم فاروق فتاحی را میخوانید.
- پول روي هم گذاشتيم تا يک توپ فوتبال اصل دوخت اصفهان بخريم. براي در اختيار داشتن آن توپ شير و خط ميانداختيم شبي که توپ نوبت من شد آن را در بغل گرفته و خوابيدم.
يک روز در محلهمان مشغول بازي بودم که ابوي به پرويزخان گفت: اين چموش را آرام کن(!) دهداري مرا در اختيار جعفر نامدار و تيم خردسالان شاهين قرار داد.
- در مسابقات قهرماني کشور در ساري تنها يک بازي براي شاهين به ميدان رفتم و فرج شاعري دروازهبان اصلي مجموعه بود. فرج امروز يک از دوستان نزديک بنده است که به جاي من در کرج بر سرمزار مادرم ميرود.
- به دعوت نامدار افشار و محسن آزاد به شاهين تهران رفتم. دانشسراي تربيتبدني قبول شده بودم که محسن آزاد از من خواست درون دروازه بايستم تا از من تست بگيرد. با پاي برهنه چند شوت زد که همه را گرفتم تا همزمان هم دروازهبان تيم شاهين شده و هم به عنوان گلر منتخب آموزشگاههاي تهران مطرح شوم.
- با لباس شاهين در مقابل تيمهاي ملي کاستاريکا و پاکستان هم به ميدان رفتم.
- هميشه مدنظر مربيان تیم ملی بودم ولي عشق به آبادان اين اجازه را نداد. هر بار که صحبت تيم ملي پيش ميآمد به آبادان سفر ميکردم. دهداري هميشه نظر داشت که از بنده يک مربي بسازد. سال 41 شرايطي فراهم شد که در تهران به عنوان دبير ورزش مشغول به کار شوم که پرويزخان گفت: تو فرزند آباداني پس بايد در آنجا فعاليت کني.
- بعنوان معلم ورزش در مدارس آبادان مشغول به کار شدم. اولين حرکتم کشف بازيکنان مستعدي نظير عليرضا عزيزي، مهدي غزال، غلام زارع، منصور قنواتي، صفدر سلاطين، حبيب عليزاده، مسعود دهداري، احمد عليزاده، احمد رزمي، نجف ساليا، امين راهدار، اسماعيل کشتکار، عباش تاشکه، رضا مجدي، عبدعلي بيتسياح، عبدالعلي باشي و البته تشکيل تيمي به نام آزاد بود
- 1500 تومان بابت کرايهي باشگاه شاهين بدهکار بوديم که به دعوت تاج اهواز به مرکز استان رفتيم. قرار بر اين شد که اگر ما حريف را شکست داديم. کرايهي اتوبوس رفت و برگشت به اهواز و مبلغ 1500 تومان را به ما بدهند 3 بر يک جلو بوديم که حسين کمايي بازيکن تاج زير کتف من کوبيد و شاهمراد شکرخدايي ديگر بازيکن اين تيم خود را روي من انداخت که همين آسيبديدگي باعث شد مدتها از فوتبال دور باشم.
- با تيم آموزشگاههاي آبادان دو سال قهرمان استان و يک سال دوم، دو سال با همين تيم قهرمان ايران شدم.
- سال 56 به دستور پ دهداري هدايت رستاخيز خرمشهر را برعهده گرفته تا در نهايت اين مجموعه به ليگ تختجمشيد صعود کند، يکبار با رستاخيز در جام حذفي مقابل صنعتنفت قرار گرفتيم، حاضر نبودم روي نيمکتي بنشينم که حريفم، همشهريانم بودند. مرحوم دهداري به رختکن آمد و با انداختن گل دور گردن بنده، مرا مجاب به نشستن روي نيمکت رستاخيز کرد.
- سال 53 و مسابقات قهرماني جوانان کشور، سرمربي منتخب خوزستان بودم، در مسابقه نيمه نهايي مقابل اصفهان که هدايتش به عهدهي محمود ياوري بود قرار گرفتيم. بازي به ضربات پنالتي کشيد، آخرين پنالتي را دروازهبان ما مهار کرد از فرط شادي کارم به بيمارستان کشيد. در همان مسابقات در فينال، لرستان را شکست داده و قهرمان شديم.
- در روزهای جنگ آموزش و پرورش به خون کشيده شد. روزنامهها اعلام کردند که شهيد شدهام. در برنامه ورزش و مردم خبر شهادت فاروق فتاحي را پخش کردند. در اصفهان مسابقات گل کوچک به خاطر بزرگداشتم برپا کردند، 5ماه طول کشيد تا توانستم ثابت کنم که زندهام.
- سال 47 چند آيتم با موضوع آموزش فوتبال براي سيماي آبادان ساختم، همين اتفاق باعث شد که در سال 48 فعاليت رسمي خود را به عنوان تهيهکننده در سيما آغاز کنم.
- بازي دو تيم پاس تهران و نيروي اهواز در اهواز برگزار ميشد که مدير سيماي استان بدون آمادگي قبلي از من خواست که پشت ميکروفن بروم. شروع کردم: «بنام خدا، من؛ فاروق فتاحي هستم از آبادان. نميدونم اين گزارش چي از آب در ميياد.» از همان سال من براي راديو سراسري و جرموز براي راديو نفت ملي مسابقات را گزارش ميکرديم.