خوزستان اسپورت- کاپیتان سالهای دور صنعت نفت آبادان و زنندهی اولین گل صنعت نفت در تاریخ جام حذفی ایران، هفتمین دهه از زندگیاش را پشت سر گذاشته است.
به گزارش خوزستان اسپورت، حسین بهاریان، زنندهی اولین گل صنعت نفت آبادان در تاریخ جام حذفی فوتبال ایران به تاریخ 27 فروردین 1355 شمسی، مهاجم بااخلاقی که پس از یک سال بازی در پرسپولیس به زادگاهش آبادان بازگشت و در پنج دوره لیگ تختجمشید با پیراهن صنعت نفت به میدان رفت و بهترین گلزن این تیم در دوره چهارم لیگ تخت جمشید لقب گرفت، متولد شهریورماه 1326 شمسی در آبادان است.
سطور زیر چکیدهای از زندگی حسین بهاریان مهاجم و کاپیتان تیم فوتبال صنعت نفت آبادان در دهه 50 است که در آخرین گفتوگوی این پیشکسوت فوتبال آبادان با امین جوکار بیان شده است.
***
* پدر و مادرم بوشهري و اهل محله کوتي بودند؛ محلهاي نزديک به دريا. آنها پيش از تولد من به آبادان ميآيند و بنده در يکم شهريور ماه سال 26 در آبادان به دنيا آمدم.
* تا پيش از ازدواجم در خيابان خاقاني، کوچه ايرج ساکن بودم و بعد از تاهل خانهاي روبري بازار جمشيدآباد اجاره کردم.
* نزديک ريل قطار مرکز شهر تا احمدآباد و در پارک معلم فعلي زميني خاکي بود که از آن براي انجام تمرين و مسابقه استفاده ميکرديم.
* آن روزها مسابقه تيم مرکز شهر و احمدآباد يک جنگ تمامعيار بود. ما هميشه به خاطر در اختيار داشتن زمين مسابقه دعوا داشتيم. يادم نميرود که گاهي اوقات به خاطر همين زمين دست به يقه ميشديم. بعد از مدتي قرار بر اين شد که زمين 3روز در اختيار ما و بقيه روزهاي هفته هم به احمدآباديها اختصاص داشته باشد. آنها روزي که تمرين داشتند براي آنکه ما را اذيت کنند بعد از تمام شدن کارشان، زمين را پر از تکههاي شيشه ميکردند و وقتي که ميخواستيم تمرين را شروع کنيم پاهايمان پر از خون ميشد. البته ما هم همين کار را انجام داده و مقابله به مثل ميکرديم.
* حضور در تيم فوتبال سپه که مديريت آن بر عهده منوچهري کتابفروش بود، شروع فوتبال باشگاهي من شد. من تاشکه، زارع، اخلاقي و بسياري ديگر به سپه رفتيم. بعد از ما هم رضا مجدي، خليل صالحي، عبدعلي بيتسياح بازيکن سپه شدند. آن روزها اين تيم به نوعي پايه تيمهاي شاهين و جم بود.
* احساس ميکردم که ميتوانم در شاهين بازي کنم، ميدانستم اگر به صورت ثابت در زمين نباشم ولي ذخيره خوبي براي بزرگان شاهين هستم، شاهيني که آن روزها بازيکنان صاحبنامي مثل رضا هيربد، بهرام پورمومن و حميد برمکي را در ترکيب داشت.
* هر چقدر به حسين پوريوسف؛ داييام اصرار ميکردم که مرا به شاهين ببرد، قبول نميکرد و ميگفت که براي من زود است، اما بعد از مدتي مرحوم منوچهر ساليا به او گفت؛ حسين را سر تمرين شاهين بياور. آنقدر تعصب داشتيم و سخت تمرين ميکرديم که در روزهاي گرما و شرجي به خاطر تعرق بالا بعد از هر زمين خوردن، بدنمان پر از گل ميشد.
* مرحوم دهداري مربي من شد و در آن سالها به تهران رفته بود، هر چند در برخي از بازيهاي دوستانه به همراه حميد جاسميان، ناظم گنجاپور و کاظم رحيمي به عنوان يار کمکي در کنار شاهين آبادان بودند ولي همان روزها هم شاهين آبادان بازيکنان بزرگي مثل رضا مجدي، عبداله پيران، گرگو دواني، ميرزا پورمحمد، علي پورجانکي، علي قنديل، حميد برمکي، منوچهر ساليا و محمد سعدوني را در ترکيب داشت.
* بازیهای شاهین و کارگر شبيه ديدار امروز استقلال و پرسپوليس بود با اين تفاوت که ما هر چقدر جنگ و دعوا داشتيم در زمين مسابقه بود و بعد از پايان بازي، هم ما و هم کارگريها زير سينما رکس جمع شده و ساعتها کنار هم بوديم. در ميان کارگريها دوستان بسيار نزديکي هم داشتيم، همه آنها انسانهاي خوبي بودند و گل سرسبدشان هم هوشنگ خواجهاي بود.
* به همراه تيم جم راهي کرمان شده و پيش از آن نيز هم در آبادان و هم در استان قهرمان شده بوديم. از ميان تيمهاي تهراني، تيم عقاب با ما همگروه شد و در مسابقه پاياني اين تيم را دو بر يک برده و از گروه هشت تيميمان به عنوان تيم اول صعود کرديم. سال بعد هم هشت تيم برتر گروههاي مختلف با هم به رقابت پرداختند. عقاب، پاس، پرسپوليس و تاج از تهران، سپاهان اصفهان، گيو بندرانزلي و يک تيم ديگر که حضور ذهن ندارم به صورت رفت و برگشت به رقابت پرداختند و متاسفانه ما در اين بازيها نتيجه خوبي نگرفته و ششم و يا هفتم شديم.
* حسين فکري سرمربي تيم عقاب و پرويز دهداري هم مدير تيمهاي ملي بودند. دهداري به فکري سفارش کرده بود که در گروهي که عقاب حضور داشت بازيکنان نخبه را به تيم ملي معرفي کند و از تيم ما هم، من و عليرضا عزيزي به تيم ملي دعوت شديم. 65 روز در هتل مشهد تهران حضور داشتيم و بعد از اتمام اين اردو به خانه برگشته و پس از مدتي مرحوم دهداري مبلغ 750 تومان را بابت روزهايي که در اردوي تيم ملي بوديم برايمان ارسال کرد.
* رفاقت نزديکي با محمود خوردبين و مخصوصا علي پروين داشتم. هر زمان هم به آبادان ميآمد راديويي را به محل اقامتش ميبردم و ساعتي را در کنار او بودم. در يکي از مسابقاتي که پرسپوليس در برابر جم در آبادان صفآرايي کرد، يک گل به ثمر رسانده و دو توپ هم به ديرک دروازه قرمزهاي پايتخت زدم. بعد از پايان مسابقه براي ديدار با پروين به هتل استقرار پرسپوليسيها رفته و او مرا به آلن راجرز؛ سرمربي وقت پرسپوليس معرفي کرد و گفت؛ اين همان شماره 10 تيم جم است که مدافعان ما را آزار داد. راجرز دقايقي را به کمک مترجمش با من صحبت کرد و خداحافظي کرديم. از همان موقع مربي وقت پرسپوليس به دنبال جذب من بود.
* بعد از گذشت مدتي، عبدو؛ مالک آن سالهاي پرسپوليس با صفر ايرانپاک؛ بازيکن اين تيم درگيري شديدي پيدا کرده بود. بعد از اين اتفاق از راجرز ميخواهند که ايرانپاک را از تيم کنار بگذارد و اين مربي شرط پذيرش درخواست مديريت پرسپوليس را جذب حسين بهاريان عنوان ميکند.
* بعد از آن بود که ايرج سليماني و محراب شاهرخي؛ خوزستانيهاي پرسپوليس مامور انتقال من به تهران شدند. ابتدا به ساکن به خاطر شرايط خانوادگيام قبول نکردم، نميتوانستم خانواده را تنها بگذارم. آنها آمدند با حميد برمکي و منوچهر ساليا صحبت کردند. کار به جايي کشيد که سليماني با اتومبيل پيکان شخصياش به آبادان آمد و به همراه مرحوم ساليا در يک بستنيفروشي در خصوص پيوستن من به پرسپوليس تهران حرف زديم. ساليا در نهايت شکلگيري اين انتقال را منوط به مذاکره نهايي با پرويز دهداري دانست. يادم نميرود که سليماني در همان ملاقات گفت؛ حسين؛ عبدو مرا مامور کرده که حتي اگر شده تو را دستبند بزنم و در صندوق عقب اتومبيلم بياندازم، به تهران ببرم.
* شايد باور نکنيد اما دهداري به من گفت؛ دوست دارم که به تاج بروي. ميگفت؛ در تاج جاي پيشرفت بيشتري دارم و بازيکنان آباداني در اين تيم بيشتر موفق ميشوند اما در نهايت به خاطر اينکه به پرسپوليسيها قول داده بودم نظرش اين بود که اگر تاجي بشوم در بازي تاج و پرسپوليس، تماشاگران هوادار قرمز لحظهاي راحتم نميگذارند. هر چند تاجيها هم به شدت دنبال من بودند و حتي در رسانهها آبيپوش شدن مرا خبر داده بودند در نهايت لباس قرمز پوشيدم.
* خبري از قرارداد نبود، با عباس اکرامي که آن زمان همهکاره پرسپوليس بود صحبت کرده و راهي اين تيم شدم. قرار شد ماهيانه 900 تومان به من پرداخت کنند در آن روزها به بازيکنان مليپوش پرسپوليس هزار تومان در ماه ميدادند.
* وقتي در تيمي محمود خوردبين، صفر ايرانپاک، حسين کلاني، همايون بهزادي و اکبر افتخاري مهاجم هستند کار دشوار ميشود ولي به هر حال من باز هم در ترکيب پرسپوليس به ميدان رفته و بارها با لباس اين تيم در باشگاههاي تهران و نخستين دوره ليگ تختجمشيد گلزني کردم. با اين تيم در سفرهاي خارجي به کشورهاي کويت، بحرين، عربستان،عراق و لبنان همسفر شدم.
* جو فوتبال تهران در آن سالها منحصر به فرد بود. با اينکه در تمرينات مدافعان را خسته ميکردم اما سخت در ترکيب قرار ميگرفتم، ضمن اينکه مسئله شغليام؛ علت ديگري براي اين بازگشت بود. از 15 سالگي به جاي پدرم در کشتيراني آبادان مشغول به کار شدم. راننده ليفتراک و جرثقيل بودم و 10 سال آنجا کار کردم، پيش از رفتن به پرسپوليس به مدت 10 سال در کشتيراني مشغول بوده ولي روزهايي که کار نبود، دستمزد نميگرفتيم و در باقي روزها نيز دريافتيمان براي هشت ساعت کار؛ حدود هفت تومان بود. خبر دادند که کشتيراني قرار است در روزهاي بدون کار هم حقوق کارکنان را پرداخت کند و 2 ماه هم فرصت داده تا همه به سر کار برگردند، همين موضوع به انگيزه اصلي براي برگشتن به زادگاهم تبديل شد.
* با وجود اينکه در ليگ اول تخت جمشيد به همراه پرسپوليس قهرمان کشور شديم اما هر زمان که صنعتنفت به تهران ميآمد من کنار همشهريانم بودم و حتي بعضي وقتها روي نيمکت ذخيرههاي اين تيم در مسابقات مختلف مينشستم. يک بار هم روبروي آبادانيها با لباس پرسپوليس به ميدان رفتم. اصرار بازيکنان صنعتنفت و احتياج اين تيم نيز خيلي در برگشتنم به آبادان نقش داشت و بالاخره به صنعتنفت پيوستم و 6 سال هم در اين تيم حضور داشتم.
* به غير از سال نخست که جمشيد مجدمي بازوبند کاپيتاني را بر بازو بست در بقيه دورههاي ليگ تخت جمشيد من کاپيتان صنعت نفت بودم، بعد از حضور هاريگيم به عنوان سرمربي صنعت نفت در آبادان و با توجه اين موضوع که به لحاظ سني از بقيه بازيکنان بزرگتر بودم اين وظيفه بر عهده من گذاشته شد. سالهاي پرفروغي بود به غير از من تيم مهاجمان خوب ديگري مثل ذوالفقار نظامآزادي، شهيد ناصر شاملي، وحيد عبدي و صفدر بنده را نيز داشت.
* ابتداي جنگزدگي شغلي نداشتم، مسئولان تيم استقلال بهبهان با فراهم کردن کاري در اداره راه ترابري مرا به عضويت اين تيم در آوردند. رئيس تربيتبدني وقت بهبهان فردي به نام حميد جاويد بود که در يکي از روزها بعد از آنکه مرا پشت ماشين سنگين در بيابان ديد، پياده شد و گفت؛ جاي حسين بهاريان اينجا در بيايان و در سرما و گرما نيست، بعد از آن بود که در تربيتبدني مشغول به کار شده و به خاطر اينکه ديگر ديني به استقلاليها نداشتم به عنوان سرمربي در تيم پرسپوليس بهبهان مشغول شدم و در اين تيم جوانگرايي کرده و چند سال پياپي قهرمان ليگ اين شهرستان شديم. در همان سالها بود که يکسال هم در تيم فوتبال گاز اميديه مربيگري کرده و با اين تيم هم نتايج خوبي کسب کردم.
* سال 69 بود که به شهرم بازگشتم. محمد سعدوني و منوچهر ساليا تيم پيروز را در اختيار من گذاشتند؛ تيمي که در آن بازيکنان خوبي مثل محمدرضا کاملي با من همکاري ميکردند. در نخستين دوره مسابقات باشگاهي آبادان بعد از جنگ تحميلي به همراه تيم پيروز به عنوان دومي دست پيدا کرده و در رقابتهاي جام حذفي آبادان نيز در فينال کارگر را شکست داده و قهرمان شديم، بعد از آن هم يک فصل سرمربي تيم پتروشيمي و يک سال هم سرمربي شهرداري آبادان شدم و دست آخر هم به عنوان کمک مربي در کنار ساليا در تيم جم کار کردم.
* به عزت نفسي که دارم افتخار ميکنم. ميتوانستم با چند تعظيم و کمي چاپلوسي به مدارج مالي بالايي برسم اما براي شخصيتم احترام قائلم، دستم را جلوي هيچکس دراز نکرده و هيچ زماني حسين بهاريان را کوچک نميکنم.
***
عکس زیر مربوط به پایان یکی از مسابقات جام تخت جمشید است که حسین بهاریان مهاجم صنعت نفت آبادان و پرویز قلیچخانی کاپیتان وقت تیم ملی ایران به سئوالات شادروان فاروق فتاحی پاسخ میدهند.
یاد شما و بازی های بیاد ماندنی شما هرگز از یاد فوتبال دوستان ان وقت ابادان و خوزستان بیرون نمی رود. اما کاش سفارش مرحوم دهداری را می پذیرفتی و به استقلال می رفتی چون انجا برای پیشرفت و رسیدن به تیم ملی شایسته تر بود . برای شما ارزوی سلامتی و تندرستی دارم .
موفق باشی.