به سایت خبری ورزش خوزستان خوش آمدید

      
سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ November 2024 26
کد خبر: ۲۳۳۲۸
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۵۰
تعداد نظرات: ۵ نظر
به مناسبت سالروز درگذشت استاد منوچهر سالیا

پانزدهمین سالگرد مردی که آبادان را برزیل کرد

سیزدهمین سالگرد مردی که آبادان را برزیلی کرد

امین جوکار
خوزستان اسپورت- سال 84 شمسی، سی و یکم اردیبهشت سردی داشت، انگار زمین آبادان یخ زد وقتی که آخرین لحظات پدر داشتن فوتبال شهر در حال سپری شدن بود.

 پشت آن پیکان زه‌وار دررفته -که هیچ گاه تبدیل به احسن نشد- تصاویر زندگی‌اش از لین دوغه تا آسمان، شبیه به روزهای تماشای سینمایِ روز در رکسِ از جلوی چشمانش عبور کرد و ساعت باشگاه جم آبادان دستور گرفته از قلب منوچهر-سالیا- و همراه با او ایستاد.

پدرش اهل شیراز بود اما انگار او خود رئیسعلی-دلواری- شد و این شیر دلوار بودن را شاید از آنجا به ارث داشت که مادرش خواهرزاده دلیر تنگستان بود. از همان سال 1317 که در قنداق تنگ پارچه‌ای به آبادان تقدیم شد، تصمیم گرفت که پدر باشد؛ پدری که هیچگاه ازدواج نکرد.

10 ساله بود که «پدربودن» را شروع کرد بعد از آن که پدرش تنها به اندازه یک دهه از عمرش کنار منوچهر بود؛ حالا او مانده بود و ایران، نجف و حیدر (خواهر و برادرانش)، کسی چه می‌داند شاید در همان 10 سالگی بود که خواست حامی یتیمان بماند؛ حالا آن یتیم می‌توانست «فوتبال آبادان» باشد.

دوچرخه‌سازی«منصور چارلی» -شوشتری‌زاده- اولین جایی بود که کودک سبزه‌گون جنوب در آن بزرگ شد، باید حواسش به بچه‎‌هایی می‌بود که آن چنان فرصت نکرده بودند بابا بگویند، به خاطر همین بود که مدرسه را تا کلاس هشتم بیشتر ادامه نداد و در عوض به بابا بودن ادامه داد!

عدد سنش به 16 رسیده بود که شرکت تولید مواد دریایی «گرم‌مکنزی» با آن حجم بالای سختی و فشار، محل کارش شد، شرکتی که منوچهر را به کویت برد تا در همان ایام و با بازی در تیم العربی این کشور شاید یکی از اولین لژیونرهای فوتبال ایران باشد.

مادر داشتن را هم زیاد تجربه نکرد و بعد از فوت والده، هم و غمش را گذاشت تا خانواده 9 نفره خواهرش را سر و سامان بدهد.

سالیا و البرز
تیم «البرز» آبادان، اولین مجموعه‌ای بود که سالیا در آن پا به توپ شد اما «جم» آن مقصدی بود که با زندگی منوچهر پیوند خورد؛ تا آخرین روز زندگی.

حس وابستگی به سفیدی پیراهن «شاهین» و جم باعث شد تا خود 10 سالگی تنها لباس این دو مجموعه -که یکی بودند- را بر تن کند، و جام امیر نویدی آخرین باری بود که سکونشینان گران‌شاپوری دیدند که منوچهر به دنبال توپ دوید؛ بعد از آن سالیا تمام زندگی‌اش را وقف آنهایی کرد که مظلومانه به دنبال توپ می‌دویدند.

در همه آن روزهایی که دوید و در تمام سالهایی که دویدن دید، یک نفر همیشه در تصمیمات بزرگ منوچهر نقش داشت و او مرد اخلاق فوتبال ایران پرویز دهداری بود. عشق منوچهر به استاد تا آنجا بود که حتی در طول مکالمات تلفنی‌اش با دهداری، ایستاده صحبت می‌کرد، عشقی که البته دوسویه بود و پرویزخان هم همیشه بهترین‌ها را برای او می‌خواست.

روایت است دهداری در ابتدای دهه 60 پیشنهاد هدایت یکی از تیم‌های ملی پایه را به سالیا می‌دهد، اما با وجود «چشم گفتن» سالیا، دهداری از زنگ صدای منوچهر می‌داند که راغب نیست و می‌گوید به منوچهر بگویید می‌دانم به خاطر من پذیرفتی، راحت باش، نمی‌خواهد بیایی.

آبادان چه طور برزیل شد!
در آخرین روزهایی که لیگ فوتبال ایران «تخت جمشید» نام داشت، به پیشنهاد دهداری بر روی نیمکت صنعت نفت می‌نشیند تا ساختار را در مجموعه اصلی آبادانی‌های ایران تغییر بدهد، از تغییر در رنگ پیراهن تا تغییر در سن بازیکنانی که قرار بود برای صنعت نفت به میدان بروند.

صنعت نفت جوان شد و بعد از بازی دادن به حسون -عبدالرضا برزگری- استعداد کشف‌نشده‌ی فوتبال ایران در آن سالها، شماره 10 آبادان را هم -بعد از حسین بهاریان-بر تن علیرضا فیروزی کرد تا با این اعتقاد که بهترین نمره فوتبال این شهر باید بر تن خوشرنگ‌پوستان سیاه باشد، به تساوی کرامت انسان‌ها احترام بگذارد.

و حالا که علی فیروزی «مولر» است، عزیز دسترس «سوکراتس» و برزگری سلطان دریبل ایران، جایز نیست انگلیس باشیم و آرژانتین؛ زرد بپوشید تا «برزیل» شویم؛ و سالیا این تصمیم را گرفت و این خواست او باعث شد که تا همین امروز شعارهای اصلی سکوهای استادیوم آبادان«نه قرمز، نه آبی، فقط زرد طلایی» و «آبادان برزیلته» باشد.

نترسید، من هستم
جوان‌ها داشتند آرام آرام به بزرگان فوتبال ایران تبدیل می‌شدند که صدا آمد؛ صدایش خوش‌آهنگ نبود؛ نه شبیه بیدارباش فیدوس بود و نه شکل صدای کفترباغی‌های بوارده. آوار گلوله بود و هوار خمپاره و فوتبال هم شبیه به ننه قاسم و ابوعبد در آبادان جنگ‌زده شد.

خوف نکرد؛ منوچهری که در 10 سالگی مرد شده بود از جنگ نمی‌ترسید، پدر بودن را ادامه داد و فریاد زد که نمی‌گذارم بمیرید، نمی‌گذارم فراموش شوید.

صنعت نفت را در شیراز زنده کرد. می‌گفتند بومی نیستید و باید بروید از انتهای فوتبال استان شروع کنید؛ رفتند، شروع کردند، بردند و آنقدر قهرمان شدند که یادشان رفت جنگ است.

 به عشق او و به حرمت نام صنعت نفت از تمام ایران، فوتبالیست آبادانی به شیراز سرازیر شد تا تصمیم منوچهر بر زمین نماند؛ و او نگذاشت که بمیرند، نگذاشت که فراموش شوند.

تا آنجا پدر بود که علی فیروزی گفت:«سال‌های سختی را را در جنگ گذراندیم ولی این سختی با در کنار سالیا بودن برایمان ساده می‌شد و احساس نمی‌کردیم از آبادان خارج شده‌ایم.»

یا این که عزیز دسترس قید پیشنهاد 200 هزار تومانی پرسپولیس را زد تا در شیراز کنار سالیا و صنعت نفتش باشد.

خلیل صالحی، مدیرعامل آبادانی سالهای دورتر باشگاه برق شیراز هم از آن روزها گفت و سالیا را مظلوم‌ترین مرد فوتبال آبادان نامید.

صالحی ادامه داد: «چه کسی می‌توانست نفت را هشت سال در بدترین شرایط زنده نگهدارد. یادم نمی‌رود در روز با 160 تا 170 بازیکن کار می‌کرد.»

بازگشت دوباره
بعد از آن که به عنوان قهرمان در غربت جواز حضور در مسابقات کشور را کسب کردند به جرم غیر بومی بودن-جنگزدگی و آوارگی بخوانید- اجازه حضور در لیگ کشور را کسب نکردند، تا زمان برگشتن فرا برسد، با وجود این که ورزشگاه آبادان نماد کانون جنگ شده بود.

صنعت نفت را به خوزستان برگرداند و پس از قهرمانی در مسابقات استانی -درمسجدسلیمان- جواز حضور در لیگ کشور را به دست آورد؛ آبادان ورزشگاه نداشت، منوچهر دوباره گفت: نترسید.

صنعت نفت در اهواز اولین حضور کشوری خود را بعد از جنگ تجربه کرد، تا سالیا با یک چشم نگران فوتبال زردها در لیگ باشد و با چشم دیگر دلواپس بازسازی یگانه ورزشگاه آبادان.

پس از تحمل یکسال غریبیِ دیگر، بالاخره زنگ حضور صنعت نفت در خانه زده شد؛ زنگی که صدای همت، غیرت و خون دل منوچهر را داشت.

جنگ و جنگزدگی صنعت نفت را از سالیا نگرفت و در روزهایی که دیگر خبری از گلوله نبود، سالیا از صنعت نفت دور شد، او کنار گذاشته شد و اما این بار مخاطب «نترس» گفتن‌های همیشگی‌اش خودش بود.

منوچهر بعد از دور شدن از صنعت نفت باز هم نترسید و این بار جم را -دوباره به پیشنهاد دهداری- در آبادان احیا کرد.

نه تنها نترسید بلکه گلایه هم نکرد. در همان روزهایی که نامرادی دید به کریم سنگرگیر، مدافع سابق صنعت نفت گفت: «همین که فرصت داشتم به چند جوان فوتبال آبادان خدمت کنم؛ کافیست.»

و بعد از صنعت نفت دوباره همه زندگی و روزمرگی‌اش شد جم، پیکانی که رختکن بود و خرید یخ برای بچه‌هایی که می‌خواستند بدوند.

 شاگردان اصیلش اما حرمتش را هیچ گاه زیر پا نگذاشتند، تا جایی که برزگری -یکی از 10 چهره تکنیکی تاریخ فوتبال ایران و مردی که به تعبیری روی یک دستمال کاغذی چند بازیکن را دریبل می‌زد، حاضر شد از امارات بیاید و برای منوچهر در زمین خاکی جم به میدان برود.

ولی شرجی سال 84، سی ویکم اردیبهشت سردی داشت، انگار که زمین آبادان یخ زده بود و منوچهر سالیا در کنار پیکانی که تمام دارایی او از نیم قرن تیم‌داری و یتیم‌داری بود؛ برای همیشه ماندگار شد. روحش شاد و یادش گرامی.
بازنشر
پیامک :5000291247
نظرات بینندگان
تعداد نظرات: ۵
میلاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
0
2
خدا رحمت کند استاد منوچهر سالیا
محمدرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۱
0
2
مرحوم سالیا صبح های جمعه از رادیو نفت ملی آبادان در خصوص بازی بعدازظهر تیم صنعت صحبت میکرد و مردم رو ترغیب میکرد که به استادیوم برن (چه صدای گرم و دلنشینی داشت)اگر پخش تلویزیونی بود مرحوم فاروق فتاحی گزارش میکرد و از رادیو هم همیشه مرحوم جرموز کار گزارش رو انجام میداد. روحشان شاد و یادشان همیشه گرامی باد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۲
0
1
دو تیم تهرانی بخاطر مرگ دو بازیکن پیر و جوانشان و بخاطر شماره پیراهنشان در هر بازی در زمان متناسب بازی با شماره پیراهن بازیکنان اسبقشون با صدای بلند و یکصدا فریاد میزنن ......روحت شاد و اینگونه از اونها یاد میکنن ولی صنعت نفت علی رغم داشتن این بزرگان زحمتکش اژدرهای این تیم تاکنون حاضر نشدن در زمان متناسب با پیران مردمانی مال سال یا و دهداری و .... از اونها یاد کنن . انگاری مسئولان فعلی تیم و مسئولان شهر با اسطوره ها و نمادهای شهرمان ضدیت دارن و باید هواداران واقعی بدون توجه به خواست اژدرهای در هر بازی بزرگان صنعت نفت از جمله سال یا و دهداری را صدا کنن
ناشناس
|
Netherlands
|
۲۰:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۲
0
1
چرا همیشه دشمنی با آبادان بوده و هنوز هم ادامه داره مثل سالیا دیگه نیومد اگه حتا یک نفر مثل ایشان بود وضع آبادان خیلی بهتر از این بود از همه نظر نه فقط فوتبال این نام نیک است که میماند نه ثروت ومقام درود بر این مرد بزرگ همیشه جاویدان هستی
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
0
1
روحت شاد