اعظم شیرویی – دکترای جامعه شناسی
به تعبیر جاک اشتاین (فوتبال بدون هوادارانش هیچ نیست) یعنی جذابیتهای فوتبال و جایگاه این ورزش را نه بازیکنان، بلکه هوادارانش میسازند. هوادارانی که بدنه اجتماعی فوتبال هستند حاصل رسانهها و نفوذ آنها در جامعه هستند.
همیشه میگوییم فوتبال ما (هوادار، بازیکن، مربی و مدیر حرفهای) ندارد. یکی از نهادهایی که با ورزش و بخصوص فوتبال رابطه مستقیم دارد و تاثیرات زیادی بر مخاطب میلیونی خود میگذارند اصحاب رسانه هستند؛ چه خبرنگار باشد چه مجری و گزارشگر با این که از قشر بیادعا جامعه هستند ولی واقعا بعضی از عزیزان سواد علمی کمی در این زمینه دارند و هر گونه تحلیلی را انجام میدهند و به خودشان اجازه میدهند در هر تخصص ورزشی کارشناسی و در برخی مواقع حتی تحقیر و توهین کنند و کلی هوادار و بازیکن را رودرروی هم در فضای رسانهها و میادین ورزشی به توهین به همدیگر وا میدارند .
ای کاش قبل از برنامه ساختن، گزارش کردن، انتقاد کردن و توهین و تحقیر کردن افراد در فوتبال بیاییم و ببینیم که این افراد شاغل در فوتبال از چه خرده فرهنگی آمدهاند و با چه ساختاری آموزش دیدهاند و زیر نظر چه کسانی کسب تجربه کردهاند. اینقدر مسائل را در نوشتههای خودمان فردی نبینیم و قضاوت نکنیم، بلکه کمی کلانتر ببینیم و ساختاری فکر کنیم.
در این زمینهها تولید کنندگان برنامههای ورزشی و اصحاب رسانه با آگاهی و پژوهش بیشتر به تولید برنامه بپردازند. مخصوصا در رسانهی ملی ما باید از نیروی انسانی متخصص استفاده شود که لازمه پیشرفت در هر کاری است. تعداد اندکی از این افراد اصلا به این موضوع اشراف ندارند که تربیون ملی و دولتی در اختیارشان است که مربوط به همه اقشار ورزش دوست فارغ از هر رنگ و باشگاهی است .
منظور از رسانهها در این مبحث رسانههای دولتی، بخصوص تلویزیون، رادیو و روزنامهها است. رسانههای دولتی یعنی رسانههایی که تحت نظارت دولت و برای همه مردم هستند و از طرفی با توجه به دولتی بودن ورزش و رسانهها در ایران این دو نهاد نیز به شیوه آشکاری با مباحث قدرت و ایدئولوژی عجین شده است.
سواد رسانهای، مفهومی قدیمی است که اولین بار "مارشال مک لوهان" در سال 1965 به کاربرد آن معتقد بود. دردوره دهکده جهانی باید انسانها به سواد جدیدی به نام سواد رسانهای دست یابند. سواد رسانهای مجموعهای ازچشم اندازهاست که ما بهطور فعالانه برای قرار گرفتن در معرض رسانه از آنها بهرهبرداری میکنیم تا معنای پیامهایی که با آنها مواجه میشویم، تفسیر کنیم.
ما چشم اندازهای خودرا با استفاده از ساختار دانش خود میسازیم. برای ساختن ساختارهای دانش به ابزار و مواد اولیه نیاز داریم. حالا این ابزارها، مهارتهای ماست و ماده اولیه آن هم اطلاعات به دست آمده از رسانهها و دنیای واقعی است. در عصری که رسانه به عنوان بازوی قدرتمند در تمامی عرصهها محسوب میشود، آموزش صحیح و مبتنی بر هدف و برنامهریزی تنها و تنها راه عبور از این مرحله و داشتن اصحاب رسانه و شهروندان هوشمند خواهد بود. این نکته حائز اهمیت است که سواد رسانهای فقط برای شهروندان نیست، بلکه در این عصر اطلاعات، تولیدکنندگان برنامههای ورزشی، مخصوصا فوتبال باید با این سواد آشنا باشند و مخاطب خود را بشناسند و آگاهی و سواد کافی در زمینه آن برنامه داشته باشند.
فوتبال در پرتو واقعیتی به نام «رسانه» معنای جهانشمول به دست آورده است و آنچه فوتبال را از سایر ورزشها متمایز میکند، هیجان پیرامونش است که از طریق رسانه میتوان به آن دست یافت. بنابراین فرصت سرخوشی، خاطرهسازی با تکنولوژیهای جدید امکانش بیشتر فراهم شده و نوعی تغییر در تجربه زمان و مکان را به سرعت در مخاطبان ایجاد میکند و از طریق آن امکان گفتوگوی یک نسل و یک فرهنگ را با هم فراهم میسازد تا از طریق آن با هم در شادی و غمها شریک شوند.
هدف سواد رسانهای، هوشیار کردن، اختیاربخشی و آزادسازی مخاطب است. بنابراین آنچه در سواد رسانهای میتواند مطرح باشد، آموزش مهارتهای لازم برای برقراری ارتباطی متفکرانه و آگاهانه با رسانهها و در عین حال به وجود آوردن نگاهی دقیق، نقاد و تحلیلی به پیامهای رسانهای (مکتوب، دیداری و شنیداری) میباشد که در فوتبال با این برد جهانی سواد رسانهای از ملزومات است.
باید برای مبحث سواد رسانهای تولید ادبیات کنیم. متاسفانه منبع در این زمینه به خصوص به زبان فارسی، اندک است و پر کردن این خلأ با تالیف و ترجمه امکان پذیر است. این فقر ادبیات را در گزارش بعضی از مجریان رشتههای پرطرفدار ورزشی که میلیونها بیننده دارد میبینیم و این فقر را نهادهای آموزشی، مدنی و رسانهای در ایران میتوانند پر کنند.
همچنین حمایت نهادهای آموزشی از طریق گنجاندن مفاهیم سواد رسانهای در کتب درسی دانش آموزان و دروس دانشکدههای ارتباطات میتواند مفید باشد و خود رسانهها هم با توجه به جغرافیای مخاطبان خود، میتوانند مفاهیم مرتبط با سواد رسانهای را منعکس کنند.
هر ملتی متناسب با ظرفیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگیاش باید پیرامون مسائل حیاتی در حوزه عمومی گفتوگو کند. برای مثال ما با بحران محیط زیست مواجه هستیم، براساس آمار و اطلاعات رسمی، ایران طی هشت سال گذشته 60 مرتبه از جایگاه قبلی پایینتر آمدهاست. در شرایطی که کمبود منابع آبی، گسترش آلودگی هوا و بیابانها، از بین رفتن تالابها، دریاچهها و به طور کلی وخیم شدن وضعیت محیط زیست ما را به شیوه بسیار خطرناکی تهدید میکند، باید از فوتبال برای دفاع از محیط زیست در رسانه ها بهره بگیریم، نه این که فوتبال سرپوش بر بحرانهای زندگی ما باشد و نه اینکه با استفاده از رسانه فقط در حال گدایی کردن پول برای باشگاهها باشیم.
با توجه به مباحث مطرح شده، رسانهها، روزنامهها و سایتهای اینترنتی اگر بخواهند مسئولانه به جامعه کمک کنند، باید از فوتبال به عنوان راهبردی فرهنگی بهره ببرند.