خوزستان اسپورت- مردی که در اولین سال تأسیس تیم صنعت نفت آبادان بعنوان سرپرست و سرمربی روی نیمکت این تیم مینشست، چشم از جهان فرو بست.
به گزارش خوزستان اسپورت، غلامحسین واقف از بنیانگذاران اصلی تیم صنعت نفت آبادان و سرمربی این تیم در دهه 50 شمسی، امروز در شهرستان اراک چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت.
به بهانه درگذشت شادروان غلامحسین واقف، نگاهی دوباره خواهیم انداخت به آخرین مصاحبه این مرد بزرگ تاریخ فوتبال آبادان که 15 خردادماه 96 در خوزستان اسپورت منتشر شده بود.
دوست دارم به روزي بروم كه پسر ۱۶ ساله اراكي نيت كرد راهي آبادان بشود؛ درست در سال ۱۳۲۰.
پدرم
در اراك داروفروش تجربي بود، تنها پسرش من بودم، در كنار ۲خواهر ديگرم، به
يكباره تصميم گرفتم از شهر مادريام جدا شده و راهي آبادان بشوم.
علت چه بود؟
در
آن سالها چند دوست ناباب اطرافم را گرفته بودند، حس كردم كه اگر كنارشان
بمانم به بيراهه ميروم، با پدر و مادرم صحبت كردم، راضي نميشدند، آنها به
غير از من هيچكس را نداشتند، در همان فاصله با يكي از دوستانم قرار
گذاشتيم كه راهي آبادان بشويم كه او هم درست در روز سفر پشيمان شد ولي من
تصميم خودم را گرفته بودم و بالاخره اين تصميم را عملي كردم.
بين اين همه شهر در ايران چرا آبادان را براي اين سفر انتخاب كرديد؟
ميگفتند
كه در آبادان كار هست، آمدم و سوار قطار شدم، شايد باور نكنيد اما همينكه
قطار حركت كرد پشيمان شدم، با خودم گفتم كه اين چه كاري است كه داري انجام
ميدهي اما در نهايت دل را به دريا زدم و به خرمشهر رسيدم.
نوجواني غريب از مركز ايران راهي جنوب شد؛ اولين تصويري كه از روز ورودتان به خرمشهر در ذهن داريد چه بود؟
تابستان
بود، باور كنيد كه از آسمان آتش ميباريد، بعد از كلي پرسوجو فهميدم كه
بايد با بلم از شط عبور كرده و بعد هم با تاكسي به آبادان بروم، به شهري
وارد شدم كه هيچكس را در آن نميشناختم، به مسافرخانهاي در بازار صفاي
احمدآباد رفتم و به صاحب مسافرخانه گفتم كه براي يك شب اتاق ميخواهم.
كه اين يك شب اقامت به ماندگاري ۴۰ سالهتان در آبادان ختم شد.
دقيقا
همينطور است، بعد از ظهر همان روز نخست به خيابان آمدم و در شلوغي جمعيت
يك چهره آشناي اراكي ديدم، جلو آمد و بعد از كلي احوالپرسي متوجه شد كه در
مسافرخانه اقامت دارم، اصرار كرد كه بايد به منزلش بروم، وسايلم را برداشتم
به همراه او رفتم.
پس از آن در خانه آن آشناي اراكي مانديد؟
خير،
مرا به لب حفار برد و گفت كه امشب صاحبخانهاش در منزل نيست و بايد در
خيابان بمانيم و نشان به اين نشان كه اين در خيابان ماندن و كنار جدول
خوابيدنم سه ماه به درازا كشيد.
در اين سه ماه چطور امرار معاش ميكرديد؟
همان هفته اول حضورم در آبادان در پالايشگاه كار پيدا كردم.
چه كاري؟
آن
روزها پالايشگاه كارگر جذب ميكرد، براي آموزش رانندگي وارد اين مجموعه
شدم، سه يا ۴روزه كار روي ماشينهاي زراعتي كه آن روزها به فورمن معروف
بودند را ياد گرفتم، تا حدي كه به ديگران هم آموزش ميدادم و ۸ماه در مدرسه
رانندگي ماندم؛ بعد از آن ۸ماه با اعتراض صاحبان برخي از گاراژهاي
پالايشگاه به گاراژ بريم كريك منتقل شدم، هيچوقت آن روزهاي اول كار كردن در
پالايشگاه را فراموش نميكنم، يادم نميرود روزي را كه رسيدنم به در خروجي
پالايشگاه در سيكلين با ساعت پايان كار كارگران همزمان شد، باور كنيد با
ديدن هجوم جمعيت دوچرخهسوار شركتنفتي دست و پايم را گم كرده و ماشين
هندليام را خاموش كردم، همين خاموش شدن ماشين باعث شد كه كارگران براي
دقايقي مرا هو كنند؛ شوخي نيست آن روزها پالايشگاه ۸هزار نفر نيروي انساني
داشت.
امروز همه غلامحسين واقف را به عنوان يك پير فوتبالي ميشناسند در حاليكه گويا قبل از فوتبال به ورزشهاي ديگر ميپرداختيد.
بله
ابتدا به ساكن در اراك باستانيكار بودم و كشتي ميگرفتم، در كشتي آنقدر
قدر بودم كه به من لقب«غلام شيرزاد» را داده بودند، بعد از آن هم مدتي
واليبال و هاكي كار كردم.
فوتبال براي شما از چه زماني آغاز شد؟
از
همان روزهاي ورودم به آبادان، عصرها كه بيكار ميشدم به محل تمرين تيم
فوتبال كارگر ميرفتم و توپ آنها كه بيرون ميرفت را برايشان برميگرداندم،
يكروز كه دروازهبان اين تيم بر سر تمرين نيامده بود به من گفتند؛ بيا و
دروازهباني كن، با توجه به اينكه واليباليست بودم، هر چه توپ زدند، گرفتم،
بعد از آن بود كه خواستند در تمرينهايشان حضور داشته باشم و تا روزي كه
عباس شيري؛ گلر آن سالهاي تيم كارگر غايب بود دروازهبان بودم و وقتي هم
كه برگشت در تاكتيك «دبيلوام» آن سالها رفتم وسط زمين.
تاكتيك دبيلوام؟
بله،
آن روزها تاكتيكها شبيه امروز عددي نبودند، دبيلوام تاكتيكي بود كه در آن
يك بك آخر و ۲ دفاع چپ و راست حضور داشتند و يك دفاع ياركوب بود، يك هافبك
وسط بود و ۲گوش چپ و راست و در نهايت يك سانتر فوروارد كه من يكي از دو
گوش راست كارگر شدم.
گويا در آن سالها مديريت باشگاه فرهنگي تفريحي آبادان را نيز بر عهده گرفتيد؟
بله،
البته در آن سالها اسم اين باشگاه«كارگر» بود كه من نامش را تغيير داده و
آبادان گذاشتم، در ابتدا اين مجموعه تنها ۱۰۰ عضو داشت، يك سالن بزرگ و يك
غذاخوري مجزا برايش درخواست دادم و كار به جايي رسيد كه اين ۱۰۰ نفر
تعدادشان به ۳هزار نفر رسيد و هميشه نزديك به ۶۰۰ نفر نيز در ليست انتظار
ما قرار ميگرفتند.
و در همين فاصله زماني از فوتبال هم غافل نبوديد و تيم كارگر جوان را سر و شكل داديد؟
بله،
به جرات ميگويم كه من اولين مربي در ايران بودم كه يك تيم جوانان را
ساختم، در همان روزها نايب رئيس هيئت فوتبال آبادان هم بودم و از همه
تيمها خواستم كه يك تيم جوانان داشته باشند و در نهايت ۱۶ تيم جوان در اين
شهر پا گرفت، كارگرجوان را قهرمان مسابقات جوانان شهر كردم و جواز حضور در
مسابقات دسته اول آبادان را گرفتم؛ در رقابتهاي دسته اول هم با تيم اصلي
كارگر به فينال رسيديم كه من همزمان مربي هر دو تيم بودم و در نهايت
كارگرجوان قهرمان بازيها شد.
در يك زمان و يك مسابقه مربي دو تيم؟!
بله،
در روز بازي رو در رو به بازيكنان دو تيم گفتم؛ برويد تا ميتوانيد مقابل
هم بجنگيد، اين را هم بگويم كه علاوه بر مربيگري وظيفه بدنسازي، مديريت و
سرپرستي تيمها هم بر عهده خودم بودم، با همان تيم كارگرجوان به شيراز
رفتيم و تمام تيمهاي اين شهر را شكست داديم و در تبريز هم تيم منتخب اين
شهر را برديم.
در همان روزها بود كه كارگرجوان به ايرانگاز تغيير نام داد؟
بله،
مسئولان شركت ايرانگاز از من خواستند كه كارگرجوان را زيرپوشش اين شركت
ببرم و براي اين كار ماهيانه مبلغ يك هزار تومان هم به خودم پرداخت
ميكردند، براي اولين بار در كشور پوشيدن پيراهن يكرنگ را با رنگ زردي كه
به تن بازيكنان ايرانگاز پوشاندم، مد كردم.
و بالاخره به نوعي سرنوشت فوتبال آبادان در ابتداي دهه ۵۰ به دست شما و سليقهتان تغيير كرد و تيم فوتبال صنعت نفت آمد.
در
همان سالهايي كه گفتيد، يكروز در خانه نشسته بودم كه تماس گرفتند و
گفتند؛ سريع خودت را به تهران و طبقه ۱۴ وزارت نفت برسان؛ طبقهاي كه اتاق
امير نويدي در آن قرار داشت، در روزهايي كه نايب رئيس هيئت فوتبال آبادان
بودم، جعفر نامدار دبير اين هيئت بود و او بود كه در خصوص من با نويدي صحبت
كرده بود، به طبقه ۱۴ معروف و اتاق نويدي رفتم، براي دقايقي صحبت كرديم و
در نهايت گفتم كه اگر قرار است آبادان يك نماينده در مسابقات كشور داشته
باشد و آن نماينده هم وزارت نفتي باشد چرا تيم كارگر را راهي بازيها
نكنيم، قبول نكردند و گفتند كه ميخواهيم تيم صنعت نفت ايران را داشته
باشيم و بايد تيمي منتخب از آبادان را بسازيم.
كه ماموريت ساخت اين تيم منتخب بر عهده شما گذاشته شد.
از
هر تيمي پنج يا ۶ بازيكن را انتخاب كردم، فضاي بدي در فوتبال آبادان در آن
سالها حاكم شده بود، همه با هم اختلاف پيدا كرده بودند، اين تفكر كه قرار
است بازيكن دزدي در تيمها شكل بگيرد بوجود آمده بود.
با وجود اينكه تيم صنعت نفت را خودتان جمع كرديد اما مربيگرياش بر عهده حميد برمكي گذاشته شد.
مرحوم
برمكي تازه از كلاسهاي مربيگري دتمار كرامر برگشته بود و به همين خاطر
سرمربي تيم شد اما بعد از ۴ماه احساس كردم خيلي دل به كار نميدهد و به
همين خاطر بود كه خودم در كنار سرپرستي، سرمربي صنعت نفت هم شدم و تيم را
پنجم ايران كردم.
مرحوم برمكي از شما دلخور نشد؟
به هر حال اين دلخوري طبيعي بود.
بعد
از حدود چهار سال و با وجود اينكه صنعت نفت با مربيگري شما به عنوان
بهترين تيم شهرستاني ليگ تحت جمشيد هم معرفي شده بود، خبر حضور يك مربي
انگليسي در آبادان دهان به دهان شد.
داستان حضور هاري گيم در
صنعت نفت ارتباط زيادي با غرور امير نويدي داشت، او كه ميديد بيشتر
تيمهاي كشور مربي خارجي دارند و تيم ما از اين قافله عقب افتاده است، دست
به كار شد.
يعني هاري گيم را به صورت مستقيم خود نويدي به آبادان آورد؟
بله،
نويدي براي درمان به لندن رفت و برحسب اتفاق دختر هاري گيم، پرستار او شد،
از طريق اين آشنايي پاي اين مربي انگليسي به آبادان باز شد.
روايت است كه از شما هم خواسته شده بود كه كنار وي كار كنيد.
بله،
تيمي كه در ۴هفته ابتدايي مسابقات صدرنشين ليگ تخت جمشيد بود را به هاري
گيم تحويل دادم، در يكي از تمرينها به برخي تاكتيكهاي وي ايراد گرفتم و
معتقد بودم؛ تمرينهايش كهنه هستند كه از من خواست در كارش دخالت نكنم،
همان روز موضوع را با مدير روابط عمومي پالايشگاه آبادان در ميان گذاشتم و
ديگر در كنار تيم نماندم.
بعد از رفتن شما، صنعت نفت به صورت محسوسي افت كرد.
روز
اولي كه هاري گيم به ايران آمد، خبرنگاران در تهرانسر او را دوره كردند و
گفتند كه صنعت نفت در حال حاضر در صدر جدول است و قول بده كه در همين مكان
باقي بماند اما اين مربي انگليسي تيم صدرنشين را به ته جدول برد.
فكر نميكنيد كه شايد بازيكناني كه دلشان با شما بود رغبتي براي بازي كردن براي تيم هاري گيم نداشتند؟
بعيد
ميدانم البته من از دل بازيكنان خبر ندارم ولي خدا را گواه ميگيرم كه من
هيچ دخالتي در روند كاري تيم در آن برهه از زمان نداشتم.
همين عدم نتيجهگيري تيم هاري گيم باعث شد كه وزارت نفتيها دوباره براي بازگرداندن شما تلاش كنند.
بله، نامدار، دهداري و شيرزادگان خواستند كه دوباره تيم را در دست بگيرم در حاليكه تنها ۴هفته به انتهاي مسابقات مانده بود.
كه شما پذيرفتيد.
ابتدا
قبول نميكردم و گفتم كه اگر تيم سقوط كند با آبرويم بازي ميشود ولي در
نهايت با اين پيش شرط كه هاري گيم نباشد قبول كردم، هر ۴بازي را برده و در
ليگ مانديم و از همان سال به بعد هم همه ديدند كه صنعت نفت براي ماندن در
ليگ اصلي كشور با مشكل مواجه است.
بعد از ماندگار شدن تيم هم كه استعفا داديد؟
بله، سريع كنارهگيري كردم و مرحوم دهداري و مرحوم ساليا هدايت صنعت نفت را برعهده گرفتند.
به
روايت موسفيد كردههاي فوتبال آبادان، بسياري از فوتباليستهاي سالهاي
دورتر اين شهر كه امروز شغل ثابتي در وزارت نفت داشته يا بازنشسته اين
وزارت هستند، شغلشان را مديون پيگيريها و لابيهاي غلامحسين واقف هستند.
پنج
سال مربي تيم صنعت نفت بودم و در اين سالها حدود ۸۰ نفر را در وزارت نفت
استخدام كردم؛ بازيكناني مثل ميرزا پورمحمد، ذوالفقار نظام آزادي، جمشيد
بشاگردي و خيليهاي ديگر را به سر كار بردم و اين خصوصيت اخلاقي من به
آبادان و وزارت نفت منتهي نشد و در سالهاي جنگ هم وقتي كه پيشنهاد مربيگري
تيمهايي مثل آذرآب و يا كمباينسازي اراك را داشتم به اين شرط حاضر به
همكاري شدم كه بازيكنانم را به سر كار ببرند.
گذر
تاريخ باعث شد كه بعد از عبور حدود ۳۰ سال از آن سالها در اواخر دهه ۸۰
نوه شما براي حضور در تيم فوتبال صنعت نفت آبادان به اين شهر آمد، اين بار
چقدر از اعتبارتان براي در تركيب رفتن علي واقف استفاده كرديد؟
باور كنيد اصلا سفارش نكردم، به هر حال بايد كمي معرفت وجود داشته باشد.
بعد از آغاز جنگ تحميلي زندگي شما در رفت و آمد مدام به آمريكا و اراك خلاصه شد.
بله،
فرزندم در آمريكا زندگي ميكند، در اين كشور هم تيم پارسيان را مربيگري
كردم و در مسابقاتي كه بين ۵۰ تيم از ايالتهاي مختلف اين كشور و البته دو
تيم مهمان از فرانسه و انگليس برگزار شد به عنوان دومي رسيديم.
گفتوگو: امین جوکار