علیرضا اسدی (دبیرکل فدراسیون فوتبال) را از روزهای دور میشناسیم. از همان روزهایی که در نقش یک دفاع وسط خوشفکر و باهوش در بنیادشهید تیم ارزشی اوایل سالهای دهه 60 و در جو ستاره ستیز آن روزها چهره شد و آنقدر ساده و آنتی سانتی مانتالیسم بازی میکرد که دل مربی اصولگرایی چون زنده یاد پرویز دهداری را برد تا در تندباد حوادث شگفتانگیز فوتبال و اضمحلال ستارههای وقت، در کنار کاپیتان دوست داشتنی بنیاد یعنی محمد ژاله مستقیم به تیم ملی دعوت شود.
اسدی اگرچه رقابت را در آن دوران به سیامک رحیم پور باخت و به ترکیب اصلی تیم ملی نرسید اما فوتبال باصلابت و بدون نوسانش سبب شد تا دعوتنامه اغواگرایانه استقلال و پرسپولیس چند سال پیاپی به درب منزلش پست شود اما اسدی در اتمسفر تعصب زده دهه 60 هرگز پیراهن زرشکی بنیادشهید را با شهرت پرسپولیس و استقلال تاخت نزد و به تیمش وفادار ماند. روزهایی که البته وفاداری سمبل بارز و به نظر وظیفه هر جوان دهه 60 به شمار میرفت. از آن روزهای پر تب و تاب سالهای سال گذشته، مدافع خوشاستیل و خوشفکر آن روزها مدتهاست کفشها را آویخته و ردای طبابت بر تن کرده.
پزشکی که حالا در قامت یک مدیر به عرصه فوتبال بازگشته و دوباره همان نشانههای یک مرد مقتدر و باصلابت را نشان میدهد. مردی که اصول و ارزش را فدای هیجان، شهرت و البته موج سواری روی افکار عمومی نمیکند. دکتری که دکترینش اقتدار و البته حاکمیت قانون و منطق است.
اسدی با همین دکترین روبهروی کارلوس کروش نشست و او را به چالش کشید. آنچه در چهار سال حضور مرد پرتغالی هرگز تجربه آن را نداشت. چهار سالی که مترادف با مماشات، مصالحه و حتی عقبنشینی و تسلیم بود. چهار سالی که در آن کارلوس کروش بدل به فصل الخطاب فوتبال ایران شده بود و برای هر پدیده و هر جنبندهای تعیین تکلیف میکرد!
مربی پرتغالی با روحیه تمامیتخواهی خود فوتبال ایران را زیر سلطه برده بود چرا که در جغرافیای فوتبال ایران، کرنش و مماشات با زیادهخواهیهای مربی پرتغالی یک قانون نانوشته به شمار میرفت.
علیرضا اسدی در قالب یک رییس و نه یک مرئوس روبهروی کارلوس کروش نشست و سفت و محکم او را به بوته نقد کشید. نقدی از سر واقعیت و با اتکا به آمار و ارقام مستند.
مقایسه کارلوس کروش با برانکو ایوانکوویچ البته نقطه عطف ماجرا بود. مقایسهای که اگرچه از برخی جهات یک قیاس معالفارق مینماید و تیم بیپروا، متحد و البته بیستاره کروش به هیچوجه تشابهی با تیم پرستاره، بیهیجان و البته لبالب از جمیع اضداد برانکو ندارد اما وقتی از منظر دستمزد و ارقام دریافتی کروش را با برانکو قیاس میکنیم، فاصله نه چندان زیاد تیم کروش و برانکو رنگ میبازد.
صد البته کارلوس کروش در طول مدت 4 سال حضورش در فوتبال ایران دستاوردهای خوب و بعضا بزرگی داشته اما این دستاوردها هرگز در اندازه بزرگی، اعتبار، رزومه و البته رقم دریافتی مربی پرتغالی نبوده.
فوتبال ایران از مربی منچستر یونایتد، رئال مادرید و تیم ملی پرتغال انتظار یک دگردیسی و تحول اساسی داشته. آنچه نشانههای آن در فوتبال ایران در طول مدت این 4 سال رویت نشده است.
دکتر اسدی به نکته ظریف و واقعیتی نهفته اشاره کرده. واقعیتی که برای کارلوس کروش سخت گران آمده چرا که او در مدت این 4 سال تنها به تایید، تشویق و حتی تملق عادت کرده است.
اگرچه به نظر میرسد حالا آفتاب عمر این رفتارها به لب بام رسیده و کروش باید خود را آماده یک چالش سخت کند. چالشی که او را به بهتر کار کردن، بیشتر کار کردن و یک انقلاب واقعی وادار میکند.
کروش اگر خواهان ماندن در فوتبال ایران است، باید انقلاب کند؛ یک انقلاب واقعی.