خوزستان اسپورت- از اهواز تا اهواز. از صدر تا قعر. از رویا تا کابوس. زیر پوست همین شهر. کنار هم و این همه دور از هم. یک طرف گردن کشیده پشت دیوار خوشبختی و دو طرف با ترس و لرز عقبعقب رفتهاند لب چاه.
به گزارش خوزستان اسپورت و به نقل از تماشاگران امروز، استقلال خوزستان با عبدالله ویسی قهرمان نیمفصل شده و فولاد و استقلال اهواز، یک جایی آن پایینها، اهل قبور لیگاند. حالا چهطور میشود که این طور میشود؟ چه طور زیر پای یکی را این طور پارکت میکنند تا صدر و زیر پای دوتای دیگر هی خالیتر میشود و هی بیشتر میلغزد؟
جور درنمیآید. چفت نمیشود. صفحه بازی که همینطور الهی به امید تو نمیچرخد؛ پس خبری هست. از همان خبرهای ننوشته. ظن و گمان و سوظن و بدگمانی که همیشه هم بد نیست. گاهی وقتها لازم هم هست. توضیح سرراستتری میدهد و آدم را مطمئنتر میکند. قصه سرنوشت. کارما. کارِ خدا. دست غیب. مکافات عمل. هرچیز که اسمش را بگذارید. خیلیها از این جور چیزها نمیترسند. خیلیها حتی در وجودش هم شک دارند اما هست. خیلی هم هست.
کافی است یک نیمفصل به عقب برگردید. فولاد نوین قهرمان لیگ یک شده. استقلال اهواز پیر هم به لیگ دو سقوط کرده. مدیران فولاد امتیاز تیم دوم را به استقلال اهواز واگذار میکنند و تمام. هیچ خبری هم نمیشود. هیچکس به آن همه جوان ترکیب فولادنوین فکر هم نمیکند. شب با رویای لیگ برتر بخوابند و صبح سقوط کرده باشند لیگ دو. بعد هم نه فولاد لیگ برتری و نه استقلال اهواز هیچکدام شان را نخواهد. آنهمه وفور شوق و شادی یک شبه به خواب مرگ برود. آدم این جا آه نکشد کجا بکشد؟ سر و کله ی خدا این جا پیدا نشود کجا بشود؟ کلی جوان مانده اند روی هوا.
عبدالله ویسی را خدا خیر می دهد یا شانس می دهد یا هرچیزی، می رود سراغ شان و چندتایشان را برمی دارد؛ زهیوی، زبیدی، جانفزا، کعبی و بیت سعید. فولاد بعد از یک فصل نسبتا بد آماده می شود تا با اسکوچیچ خیز بردارد برای سومین جام. استقلال اهواز هم تیمش را بسته. بماند چه طور و از کجا و با چه واسطه هایی.
حال همه خوب است و لیگ شروع می شود. یک نیم فصل می گذرد. فولاد و استقلال اهواز در قعر. استقلال خوزستان و ویسی در صدر. با پنج شش نفر از همان بچه هایی که سر نخواستن شان دعوا بود.
خیلی ها از این جور چیزها نمی ترسند اما گاهی چرخ دنیا آن قدر غریب می گردد که چاره ای نداریم جز برگشتن به همین جا. به این غافلگیری های ناچار. به کار خدا. به این که همهچیز حساب دارد و کتاب. که این طور نیست دور هم جمع شوید و قراردادی بنویسید و امضایی بکنید و به هم بقبولانید که هیچچیز عوض نشده. بعد هم بشکن بزنید و چشمتان برق بزند و ته دل تان هم بخندید به آخر قصه ی بازیکنان فصل قبل تیم نوین تان که زجرش را آن ها کشیدند و اجرش را شما بردید.
از این خبرها نیست که دولا دولا تا آخرش بروید. یک روز یقه تان را می گیرد. درست روزی که خیال خوش کرده اید که قضا و قدر مساعد شده و ساده لوحانه مشغولید به روزمرگی تان، چنان توی فرق سرتان فرود می آید که روحتان شاد و یادتان گرامی باد.
استقلال ویسی آن بالا، شما این پایین. دلتان به حال کسی نسوخت و حالا حق همین است که دل کسی به حالتان نسوزد. که تجربه زندگی بشوید برای ما از این که چوب خدا چه قدر صدا ندارد و چه قدرش را هر روز میخوریم و روحمان هم خبر نمیشود از کجا. که بترسیم و برگردیم و بگردیم و یادمان بیاید قبل از اینکه این طور یادمان بیاورند.
حضور هم زمان دو تیم از یک باشگاه در لیگ برتر نه قانونی بود و نه عقلانی
اما باشگاه فولاد می تونست از فولاد نوین بهره ی بهتری ببره
امتیاز فولاد نوین باید در یک مزایده ی سراسری به فروش می رفت و بازیکنهای شایسته ی این تیم جذب تیم اصلی فولاد می شدن کاری که به دلیل بی کفایتی مدیران فولاد انجام نشد و اژدری ذوق زده از ریاست باشگاه فولاد تمام این فرصتها رو به باد داد البته نباید از جو احساسی به وجود امده برای احیای استقلال اهواز سقوط کرده به راحتی گذشت کاری که در محکوم به شکست بودن اون هیچ تردیدی وجود نداشت
الان اون اقای نماینده ای که زمینه ساز این انتقال شد کجاست چرا دیگه مثل اون موقع سخنرانی نمی کنه ؟
همان موقع دلسوزان و عقلا نسبت به این کار عبث هشدار دادند اما متاسفانه غوغا سالاری و هیاهو اجازه نداد که حرفهای منطقی شنیده بشه و فضای احساسی بر عقلانیت پیروز شد و امروز شاهد نتایج اون تصمیم اشتباه هستیم کاش اقایان کمی مسئولانه و عاقلانه تر رفتار می کردن تا امروز شاهد این وضعیت اسفناک نبودیم
باور کنید خیلی ها همه دلخوشیشون، همه زندگیشون و همه شادیشون تو زندگی موفقیت همین تیم های استان هست که متاسفانه الان به این حال و روز افتادن...