خوزستان اسپورت- این نامه را یکی از هواداران فولاد خوزستان بنام محمد مسعودنیا صبح دیروز (دوشنبه) برای خوزستان اسپورت ارسال کرده بود. این هوادار فولاد از چگونگی گرایش به تیم فولاد خوزستان و تأثیر عمیق این تیم در زندگی شخصی اش نوشته است.
به گزارش خوزستان اسپورت، این هوادار فولاد همچنین از نقش تیم فولاد در اتحاد اقوام مختلف خوزستان یاد کرده است. گرچه متن کمی طولانی است، ولی به خواندنش می ارزد.
محمد مسعودنیاآنقدر خسته ام که ظهرها بعد از آمدن از سرکار به منزل می خوابم.
منی که سرشار از امید بودم. سرشار از عشق فولاد. از قدرت فولاد. از سیستم فولاد. منی که فولاد باعث برگشتم به زندگی شده بود.
یادم نمی رود سالهای 87 و 88 را، سال هایی سرشار از ناامیدی و افسردگی را.
سال هایی که زندگی ام تو در تویی عجیب شده بود. رابطه ام با همسرم رو به افول رفته بود. شرکتم را دزد زده بود. درسم نیمه کاره مونده بود. مشکلات پشت سر هم فرود می آمد و من، جوانی 24-23 ساله. توان هضم این مشکلات را نداشتم. ترجیح می دادم شب ها را به دیدن فیلم و روزها را به خواب بگذرانم و سیگار همدم تنهایی من بود.
تقلای همسرم را می دیدم که چطور دست و پا می زد تا مرا از این منجلاب بیرون بیاورد ولی من بیشتر فرو می رفتم.
کنت 1 تبدیل به وینستون لایت و بعد وینستون قرمز شد.
کار نمی کردم و الان هم که فکر می کنم نمی دانم چطور اون روزها رو می گذروندم.
منی که الگوی موفقیت بودم. در 18 سالگی اولین شرکتم رو راه انداختم و در 20 سالگی با پول خودم ازدواج کردم.
حالا اما پشت سر هم بد می آوردم و روحم آن قدر خسته بود که نجاتی برای خودم نمی دیدم.
شبی در تابستان بود. همسرم با خانواده پدری به مشهد رفته بود. تیم فولاد در ورزشگاه صنایع فولاد بازی می کرد. یادم نمی آید چه سالی بود. فقط یادم است ماه رمضان بود و من فقط منتظر تا اذان بگوید و سیگاری بکشم. داداش بزرگم به زور بلندم کرد و گفت بریم بازی فولاد. خسته تر و ناامید تر از آن بودم که به ورزشگاه بروم ولی به اصرار منو سوار ماشین کرد.
سی دی آهنگ هم آورد و برام آهنگ عربی مخصوص عروسی را گذاشت و من فقط شب رو می دیدم و دود سیگار و آهنگی که عربی شاد می خواند و من هیچ نمی فهمیدم.
بویه اشلونه ... ام اشلونه... فتو اعیونه... صبر احلوا ... هو هو هو هو... قولو یالا...
به ورزشگاه رفتیم. غریبانه بود. همه ما غریبه بودیم. غرورمان جریحه دار بود از وضعیت تیم و ورزشگاه. برنامه 90 مسخره مان کرده بود ولی دست از حمایت نکشیدیم.
برایم عجیب بوده و هست این همه تبلیغاتی که علیه عرب هاست و هر وقت می رفتم ورزشگاه برایم رنگ می باخت. همه آن ها برادرانم می شوند. صادقانه دوستشان دارم و انرژی مثبت می گیرم از آن ها. حتی اعتراف می کنم شیوه شادی عرب های طرفدار فولاد از من یک فولادی متعصب ساخت.
از آن ها انرژی مثبت گرفتم. غربت و عقده های فروخورده در جامعه، درد مشترک همه ما بود. آن شب، نقطه عطفی شد در زندگی ام و تا سال ها مرا به ورزشگاه برد و پله پله روح من را درمان کرد.
هر هفته به امید بازی فولاد زندگی کردم تا هفته بعد برسد و بین بازی ها مشتاقانه اخبار فولاد را دنبال می کردم. آرام آرام اعتماد به نفسم التیام یافت. با هر برد فولاد من هم بالاتر می آمدم و مشکلات کمرنگ تر می شد. بعد از هر بازی با برادرم که حالا متأهل بود بازیها رو تحلیل می کردیم. حتی سعی می کردیم تفکرات مدیریت رو تحلیل کنیم. دیگر همه همسایه ها موقع بازی فولاد منتظر نعره های شادی من بعد از گل بودند.
شرکتم را دوباره راه انداختم. فرکی سرمربی فولاد شد و من عصبی فحش می دادم و می گفتم حقش بود سرش را شکستند و داداشم دوباره آرامم می کرد. من به فولاد گره خورده بودم. احساس می کردم اگر فولاد فرو بریزد من هم می شکنم. اعصابم هنوز آرام نبود.
تا اینکه موفقیتها شروع شد...
به بهانه جلسه و در اصل برای بازی فولاد و پرسپولیس با برادرم به تهران رفتیم. بازی را مساوی کردیم ولی خوشحال بودیم از سیستم بازی. در برگشت در برف گیر کردیم و 20 ساعت در جاده بودیم و تنها چیزی که مارا سرپا نگه داشت عشق به فولاد بود و آهنگ مان... هو هو هو هو یالا یالا...
و بعد از قهرمانی فولاد من هم به ثبات رسیدم. خوزستان به آرامش رسید. غرورش التیام پیدا کرد. عقده ها را در ورزشگاه فریاد زد. اشک ها را در خیابان بیرون ریخت و من آرام تمام این صحنه ها را می دیدم و همه این ها را لطف خدا و قدرت مدیریت استاد دهکردی می دیدم که غرور را به استانمان بازگرداند.
یادم نمی رود ساعت ها با پرسنل کارخانه فولاد بحث می کردم که شما باید طرفدار فولاد باشید و آنها پرسپولیسی بودند.
یادم نمی رود خاطرات و لحظه ها را با فولاد. یادم نمی رود چطور شاغلام (دهکردی) به آسانی مرا که نمی شناخت، بارها و بارها به حضور پذیرفت و ساعت ها برایم صحبت و درد و دل کرد.
یادم نمی رود برادرم به ایشان گفت دوست دارم اسکوچیچ را ببینم و ایشان چطور متواضعانه ما را در دفتر خودش دعوت کرد و اسکوچیچ را هم. در آن روز من و برادرم در حضور هیات مدیره باشگاه مهمان آن ها بودیم و اسکوچیچ برایمان تفکراتش را توضیح داد.
بعد از استعفای دهکردی تا مدت ها با خودم جنگیدم که فرو نریزم. همسرم دلداری ام می داد. حالا دیگر او هم جایگاه فولاد را در زندگی من می داند. او هم می داند هیچ برنامه ای نباید همزمان با بازی فولاد باشد.
اشک مجالم نمی دهد.
هیات مدیره کارخانه کیست؟ آنها چه می دانند ما با فولاد چه کرده ایم و فولاد با ما چه کرده؟
آن ها چه می دانند ما فولاد را زندگی کرده ایم؟
آن ها چه می دانند هر هوادار فولاد غرور خود را در فولاد می بیند؟
آن ها چه می دانند اتحاد و برادری ما از فولاد است؟
آن ها چه می دانند مایی که طنزمان برای فرار از سرشکستگی جلوی اصفهان و تهران بود حالا جدی سرمان را جلویشان بالا می گیریم؟
آن ها چه می دانند مادری برای شادی فرزندش و استانش، برای هر بازی فولاد نماز و آیت الکرسی می خواند و با قهرمانی فولاد اشک شوق می ریزد؟
آن ها صدای شکستن بغض خوزستان را که بعد از جنگ در گلوها جمع شده بود و با قهرمانی فولاد شکست، نمی شنوند.
آن ها خوزستانی نیستند.
آن ها قومیت گرا هستند نه ما...
بعد از خواندن خبر احتمال بازگشت دهکردی دوباره اشک به چشمانم هجوم آورد و با خود گفتم: خدا مگر می شه؟! ناخودآگاه دست به قلم شدم و هرچی در دلم بود نوشتم. بدون ویرایش و بازخوانی.
خدا از دل بنده هاش آگاهه.
ببخشید بابت رعایت نشدن مسایل نوشتاری...
درود و اشک شوقی که از چشمم می ریزد
به سلامتی مردمی مظلوم
فرقی نمی کند
چه قومی
چه لباسی
چه لهجه ای
مهم این است
وقتی همگی در کنار هم و یکصدا فریاد می زنند
زاگرس به لرزه می آید
بله واقعا استادیوم جایی برای فریاد زدن است
که همه جای دنیا و روانشناس ها به اهمیت وجود هیجان و فریاد در زندگی اذعان دارند.
ما چقدر هزینه برای شادی مردم خوزستان دادیم و آیا هزینه برای شاد نگه داشتن این مردم که در ثروتمندترین زمین ایران زندگی میکنند و عمدتا از قشر محروم جامعه هستند هزینه زیادیست؟
این یک واقعیتی است که مسولین باید آن را رک کنن
باور کنید اینکه مثل آقای دهکردی وجود نداره اغراق نیست
من یکبار از شاغلام وقت گرفتم خیلی با تواضع حرفهام رو گوش داد و بقول دوستمون روی صندلی ریاست ننشست
واقعا آقای دهکردی بی نظیره!
خداسرشاهده حرف دل همه، پیر.جوون.کوچیک.بزرگ. پسر و دختر زدی خداییش آقای مسعودنیا خیلی متن تکان دهنده ای بود..
من عربم وهمسایه هامون اکثرآ بختیاری هستن خدا سرشاهده واسه دیدار فولاد همسایه هامون جمع میشن خونه ما دور هم بازی ها رو دنبال میکنیم فرقی نمیکنه (بزرگ.کوچیک.زن.مرد) همه دوره هم جم میشیم به عشق فولاد.
میخوام اینو بگم فولاد مثل یک پدر همه اقوام خوزستان دور هم جم کرده وخوشحال کرده.....بخاطر خدا این پدر صمیمی رو از ماخوزستانیا نگیرید
خواهشن چاپ شود
ممنون
پیامهای شما بدین دلیل منتشر نمی شوند که در لباس یک هوادار استقلال پیامهایی علیه سایر تیمهای استان می فرستید. مطالبی که به تیم استقلال ارتباط ندارند.
این کار شما باعث تحریک طرف مقابل و پاسخگویی تند آنها می شود کما اینکه روزانه ناچاریم بسیاری از پیامهای هواداران فولاد را هم به دلیل مشابه حذف کنیم.
این رسانه متعلق به استان خوزستان است. از تیمهای استان هم در مقاطع مختلف انتقادات لازم را انجام داده ایم، ولی رودررو قرار دادن طرفداران آبی و قرمز اهواز یا به فرض شهر اهواز برابر شهرهای آبادان و مسجدسلیمان کاری است که از انجام دادن آن معذوریم، گرچه انجام این کار می تواند تعداد مخاطبان بیشتری را جذب سایت کند تا از خجالت طرف مقابل در بیایند ولی چون ایجاد تفرقه بین تیم ها و شهرهای خوزستان خط قرمز ماست، از نمایش دادن پیامهای توهین آمیز به تیمهای استان یا پیامهای حاوی تمسخر و تحقیر طرفداران ان تیمها معذوریم.
موفق باشید
موافقم که تمام خوزستان حتی گاهی خارج از خوزستان هوادار فولاد هستند.
فقط یه درد دل تو دلم مونده اونم اتفاقی که سال گذشته توی جام باشگاه های آسیا افتاد و عده ای ندانسته بازیچه دست تفرقه افکنان خارج از کشور شدن و این اتحاد رو که سال ها می دیدیم خدشه دار کردن ...