خوزستان اسپورت- ابراهیم افشار، روزنامهنگار باسابقهی ورزش ایران، در مطلبی خواندنی در شش قسمت، به مرور ستارههای سالیان دور و نزدیک ورزش و فوتبال خوزستان پرداخته است.
بازیکنان تکنیکی و محبوبی که هواداران را روی سکوهای استادیومها به وجد میآوردند و زندگی و فوتبال آنطور که باید و شاید حق آنان را ادا نکرد.
بخش دوم از این مطلب خواندنی را در ادامه مرور کنید و مابقی آن نیز در روزهای آینده منتشر میشود.
4- آه چقدر این روزها دنبال زندهشدن عمو عبدالوهاب هستم که بروم از بهشت زهرا بردارمش ببرمش توی خوزستان بچرخیم. اولین غزال ایران. غزال مهربان خرمشهری. اولین غزالی که در ایران صد متر را زیر 11 ثانیه دوید. غزال پابرهنهای که امید تمام پاپتیها بود. غزالی که نه کفش میخی به پا داشت و نه عضلهسازی و تنفس علمی بلد بود اما 26 سال تمام در دوهای سرعت ایران پیشتاز بود و 17 سال تمام رکورد دوهای سرعتی ایران را یدک میکشید. آخرینبار در سن 45 سالگیاش بود که موهای نقرهااش تابلو شد و گفتند بابابزرگ عرب ایرانی در مسابقات بینالمللی یونان طلای دیگری در دوی یکصدمتر به گردن آویخته است. سال 1353 که عزیز کریم آبادی -آهوی گریزپای انزلی- رکورد عمو عبدالوهاب را شکست گفتیم عمو غمگین میشود دیگر اما او در نهایت مهربانی و سخاوت رفت دونده جوان را در آغوش گرفت و بوسیدش. هنوز آن عکس را دارم که عموعبدالوهاب کنار عزیز ایستاده و چشمهایش از ذغالستانهای جنوب مشکیتر است. همان عموعبدالوهابی که هر جای دنیا بود مجسمهاش را میریختند اما در روزگار پیرانهسری چنان بیچیز شد که تمام مدالهای طلا و نقرهاش را در نهایت تنگدستی فروخت. چه میدانست اگر دکترها جوابش کنند در پول آسپرین سادهاش در خواهد ماند.

عمو عبدالوهاب تمام مدالها، کاپها، شیلدهای یادگاری از سراسر جهان و حتی پرچمهای یادبودش را فروخت و زد به زخماش. این مرد قناعتپیشه که جز دویدن چیزی بلد نبود آنقدر در روزهای طلاییاش عزت نفس داشت که وقتی در روز کذایی قهرمانیاش به حضور شخص اول مملکت رسید چیزی از فقر نگفت و فقط التماس کرد که شما را به خدا برای جوانها پیست بسازید اما عدل در همان روز مشرف شن به دربار، توپچیهای پاپتی آنقدر در طلب خواستههای فردی و مال و منال و خانه سازمانی زیادهروی کردند که شاه دماغش را گرفت. غزال گریزپای خرمشهری، اولینبار در دهه سی بود که صدمتر را 10/7 ثانیه دوید. نه که فکر کنی کفش میخدار و استوکدار داشت. یک کتانی رنگورو رفته پایش بود که عزلت او را پررنگتر نشان میداد. مردی که از سال 1336 تا 1352 در دوهای سرعت بیرقیب بود و کسی حتی به سایهاش نزدیک هم نشد با همان «تفکر خیامی»اش که دنیا را از اساس به هیچ میگرفت میزیست.
عموعبدالوهاب با آن سیهچردگی مخصوص به خود و موهای فرفری و سبیل دوگلاسی و صورت همیشه خندهرو و آن کت و شلوار مندرس، هرگاه به امجدیه میآمد، مسابقه را چنان سهل و ساده میگرفت که قبل از اینکه به خط استارت پا بگذارد ابتدا با همه دوندهها و پرندهها گرم میگرفت «کا سلام. کا خوبی؟» سپس در همان کنار چمن لباسهایش را عوض میکرد و با شلیک هفت تیر داور، تبدیل به قرقی و غزال میشد. مطبوعات دهه چهلی 17 سال تمام فدراسیون دوومیدانی را به خاطر بیجانشینی او میکوبیدند و مینوشتند که «بازهم وهاب شاهخوره با کت و شلوار آمد و قهرمان شد!» انگار گناه کرده بود که حریف نداشت. همان عمو عبدالوهاب صمیمی و یکرنگ و خونگرم که هنگام آماده شدن برای استارت حساسترین دوها، سر به سر همه میگذاشت: «سلام ولک! خوبی کا؟! چند ثانیه همینجا واستا، من صدای هفت تیر رو بشنوم، بپرم تو پیست و مسابقه رو تموم کنم، بعدش بیام پیشت باهم بگپیم. بگپیم وولک!» بیادعاترین ورزشکار ایران چنان قانع و فروتن بود که اگر خود به کسی نمیگفت که در المپیک توکیو (1964) شرکت کرده و مسافت 200 متر را با زمان 22/3 ثانیه دویده، کسی از وجناتاش نمیفهمید که او بیستسال تمام امپراتور دوومیدانی ایران بوده است. سر هر مسابقهای که حاضر میشد تا ما پلکی میزدیم، عبدالوهاب با آن بدن نیمه استخوانی – نیمه عضلانیاش به خط پایان رسیده بود. همیشه هم این شکلی بود. بدنش قناعتوار تکیده بود. مثل روزهای آخری که عموعبدالوهاب مبتلا به سرطان در بیمارستان بستری شده بود و روزنامهها مینوشتند که «او از نظر مالی بسیار در مضیقه است، با کولهباری از درد و رنج بیمارستان به انتظار کمکهای مسئولان و انسانهای خیّر است. قامت این دونده پیر دیر دو و میدانی ایران، علاه بر بیماری، در زیر سایه مشکلات مالی نیز خم شده است.»
در روزهای بیماریاش که همه فراموشش کرده بودند مسئولان بیمارستان به نمایندگان جراید گفته بودند که «بسیاری از وسایلی که باید از سوی خانواده بیمار تهیه شود به دلایل مشکلات مالی تهیه نشده و بیمار دچار کمبود وسایل است.» روزنامهها فریاد میزدند که عمو عبدالوهاب به مراقبتهای ویژه پس از عمل نیاز دارد. اما کسی نمیشنید. قهرمانی که 26 سال آزگار در مادههای 100 متر،200 متر، 4 در 100 متر و 4 در 400 متر دوومیدانی غزال بیهمتای ایران بود در آن روزهای از پا افتادگی درد خود فراموش کرده و به فکر آتیه دو پسر بیکارش بود. روی تخت بیمارستان وقتی یاد جوانیاش میافتاد به پرستارها میگفت که در هفدهسالگی اگر به پست «کوچ آلبوته» قهرمان پرش ارتفاع جهان از آمریکا که برای برگزاری دورههای آموزشی دوومیدانی به ایران و خوزستان آمده بود نمیخورد مثل همه جنوبیها فوتبالیست میشد.
اولینبار آلبوته بود که وقتی اسکلت عمو عبدالوهاب را دیده بود، بهش تأکید کرده بود که برو صدمتر شرکت کن و عبدالوهاب در همان دوی اول، وقتی با رکورد 11/4 ثانیه از خط پایان رد شده بود گفته بود «گود گود. وری گود.» با پیشنهاد همین مربی آمریکایی بود که در مسابقات انتخابی قهرمانی کشور ( آبادان) به نمایندگی از شهرش خرمشهر در ماده یکصد متر شرکت کرد و بازهم پایان خط را زد. خوراک او در زندگی، خط زدن بود و خندیدن در پایان خط. جشن همیشه چشمانش را زیبا میکرد و سبیلهای دوگلاسیاش را برجستهتر. سال 1329 وقتی در مسابقات دوومیدانی قهرمانی کشور در امجدیه همه رقبای صدمتر را مالاند و قهرمان شد باز به پیشنهاد «آلبوته»، در ماده 200 نیز دوید و با رکورد 22 ثانیه اول شد. او طی 26 سال دویدن در مسابقات بینالمللی آلمان، ایتالیا، فرانسه، آمریکا، اتریش، بلژیک، ترکیه و روسیه آنقدر مدال و بج و شیلد گرفت که بوفهاش پر شد اما چه فایده؟ همهاش را در روزگار بیماری حراج کرد. حتی یک مدال هم برای خودش نگه نداشت وولک. روزگار هرچه داده میگیرد. چه موهای فرفری باشد، چه تیزچنگی، چه منال. جوانیات را هم بازپس میگیرد وولک.
ادامه دارد ...